شب اول و آخر
سلام. شب اول ماه رجب شد و شب دوم و به تعبیری شب آخر سفر دو روزه من به مشهد. از صبح بیرون نیومدم. الان برای نماز مغرب اومدم حرم و نماز جماعت خوندم و یه زیارت مختصر و کمی نشستم. البته بی ادبانه! چرا که بغل دستیم در حال خوندن دعای ندبه است و من در حال واریز برا خرید عرضه اولیه و نصب اینستاگرام برای گذاشتن یه کامنت زیر یه صفحه اونم برا قرعه کشی، چرا که اینستاگرام ندارم. جای مناسبی برا این کارا نیست ولی خب کردم. چون فردا ۶ صبح پرواز دارم میخوام کمی دیگه بمونم و بعد برم که استراحت کنم.
دیگه مثل قدیم نیستم و اصلا منقلب نمیشم و هیچ و هیچ. سلام میکنم از روی ادب و از روی کتاب و بعد خطاب به خدا میگم به خاطر ایشان که از فرزندان پیتمبر خاتم هستند من را هم نگاه کن و در قیامت اذن بده که ایشان به عنوان امام من، در نزد تو شفیع باشند. همینقدر شفاف و صریح. همینقدر ادای آگاهِ بازی رو درآوردن که من بلدم و میدونم کی به کیه و چی به چیه، مثلا من اصلا عوام نیستم و از این حرفها.
خواستم فردا نیت روزه کنم که فکر نکنم عرضه اش رو داشته باشم. عرضم تمام و تقدیم نگاهت میکنم یک صفحه از دعای پس از زیارت امام رضا (ع) را که سالهاست فقط همین بخش نگاهم را جلب میکند و همین را در نوشته هایم میگذارم.

به نام خدا