+ من تتلو دارم گوش میدم. عجیبه واقعاً، من نه آهنگ می فهمم نه خواننده می شناسم، صرفاً برا اینکه آهنگی چیزی ندارم اومدم فلش دو نفر رو از توی ماشینشون برداشتم و کپی کردم توی دسکتاپ و الان هم هیمنجوری پلی کردم. مهم نیست این همه چیز بی ربط و با ربط گوش دادم اینم روش. البته بیچاره بد هم نمیخونه، مث اون رپ و اینا نیست، جالب و قشنگه. (آدم های عادت دارن کارای بدتو به روت بیارن و ...)

+ کتاب «وضعیت آخر» و «ماندن در وضعیت آخر» و «تحلیل رفتار متقابل» رو با هم خریدم و قراره بخونم. اولی رو 5 فصلش رو خوندم و خلاصه نویسی کردم. حداقل 4-5 تا دفتر و دفترچه نصفه نیمه از خلاصه نویسی های کتاب های مختلف دارم. بخوام چیزی رو یاد بگیرم و فهم کنم باید خلاصه نویسی کنم. عادت خوبیه. آفرین به من. کوچیک و باحوصله هم که می نویسم حجم کمی می گیره، مثلاٌ تفسیر سوره نحل که 500 صفحه بود رو توی 36 صفحه خلاصه کردم. امشی توی 50 دقیقه مرورش کردم. راضی ام از این قسمتم. یک سری کامل استارتر و 1 تا 6 کتاب های آموزش انگلیسی آمریکن فامیلی اند چیلدرنز رو هم گرفتم که خودم به دخترم یاد بدم. کمی شروع کردیم امیدوارم به نتیجه برسه.

+ ورزش روزانه رو سعی می کنم داشته باشم. دو سالی میشه، به برکت دوره تغییر عادت سابت حوزه مهندس طلبه، و چند عادت خوب مثل روزی 5 صفحه قرآن و و 20 دقیقه کتاب و 20 دقیقه ورزش و ... .خوبه البته باید ده ها عادت رو می داشتم که ندارم. منم به اندازه خودم.

+ یه چی اینجا نوشتم و پاک کردم، چون میخوام یادم نره درمورد زندگی ام بود.

+ حالا آهنگه رسیده به یکی که نمی شناسمش و خیلی معروف باید باشه یا هایده است یا گوگوش و اینا، اسمش روی ترک نیومده فقط اسم آهنگش هست «وای به حالش» و میگه شبا همش به میخونه میرم من. تا حالا گوش ندادم. بار اول یا حداقل زیر 5 باری هست که چه چنین چیزایی رو پلی می کنم.

+ موقعیت شغلی ام خوبه، می خواستم ارتفا بگیرم که فعلا منتفی هست ولی خب از مسئولیت جدید می ترسم، کلاً خیلی دم دمی مزاجم، تصمیم می گیرم یه حرکتی بزنم ولی هی مردد میشم تا نهایتا با اجبار درونی خودمو میندازم توی کار تا تمومش کنم، معمولاً هم عالی انجام میدم ولی خب هی شل کن سفت کن می کنم و این بده. اخیراً دارم میرم پیش یک روانپزشک و قرص میخورم و ایضا میرم پیش یک روانشناس یا مشاور که معروف شده به تراپی و دارم می گذرونم و همچنین یک مشاوره اجباریه دیگه. کلا عجیب شده. من چنین نبودم، الانم به شدت نرمالم. اینا رو گفتم نگرخی یه وقت، سالم هستم ولی خب دیگه بقا هزینه داره، هم آدم میخواد هم کتاب هم نرمش قهرمانانه هم شل کردن هم جنگیدن و هم هم هم.

+ گویا پدر و مادر و اطرافیان به شدت از سکوتم و اینکه هیچ حرفی با کسی نمیزنم به شدت ناراحتند و طلبکار. من ولی دیگه خسته ام و نمیخوام به کسی توضیح بدم. البته از حق نگذریم خداییش از 20-30 نفر آدم نزدیکم هیچ کدوم نیومدن سراغم و سوال پیچم کنن و این خیلی خوب بود در حدی که گفتم نکنه برای کسی مهم نیستم ولی دیدم کسی غیرمستقیم هم بپرسه به هم میریزم. فعلا دارم دوری می کنم از خلوت با همه و فراری ام. و فعلا مهم ترین چیز زندگیم دخترم هست. یعنی باید مهم ترین باشه. چاره دیگه ای نیست. آینده مبهمه و معلوم نیست 1405 و 1406 این موقع ها کجا هستم. یادم به وبلاگ aferro افتادم که 3-4 پست بیشتر ننوشتم و همینجوری مونده ولی چقدر نگاهم و مشکلاتم عوض شدند، احتمالا یکی دو سال آینده این ها هم عوض میشن.

+ تازگی ها افتادم توی فکر حرفها یک دوست درمورد تغییر و درمورد به چالش کشیدن آنچه می دانم. البته اصل حرف از مشاور بود که گفت باید بری سراغ خودت و به آگاهی برسی و همه چیز رو چک کنی و من گفتم همه چیز رو میتونم الا دین. گفت چرا؟ و این درگیری شروع شد. دوستم گفت شک کن به همه چی. زوائد رو بزن کنار و اینقدر خودتو درگیر مسائل مسخره و بی خاصیت نکن و دیدم راست میگه. کمی تلطیف کردم فضا رو ولی خب نمیشه زرتی چشم ها رو شست و جور دیگر دید.

+ معمولا خوابم چند ماهی هست تنظیم شده و انگشت شمار شده که تا نیمه شب بیدار بمونم ولی امشب بیدار موندم که بنویسم. میخوام عادت کنم هفتگی حداقلش بنویسم. مثل قبل هر چی توی ذهنم میگذره رو ردیف کنم. دلیل دیر به دیر نوشتن سخت بودن روشن کردن لبتابه،‌ آخه واقعاٌ با گوشی وبلاگ نویسی نمیشه، باید تایپ کنبی، هرچند این کیبورد خیلی روی اعصابه چون پ و ، و ئ و ً و ُ و ٌ جاهاش درست نیست و خیلی اذیتم. حتی تشدید هم الان نمیدونم کجاست. یا نیم فاصله. و الا من همه علائم نگارشی رو تا نقطه و کاما و ... رعایت می کنم و اصلا اینکه الان تنوین نذاشتم بهم نمی چسبه و باید فکر اساسی براش کرد. من توی نوشتنم خیلی با ادبم خیلی دقیق و حساسم. الان دستم بسته است،‌ به زودی درست میشم.

+ یک آهنگ الان اومد فقظ فحش داد و هرچی ک دار بود رو گفت. عجیب بود واقعا. من شرم ام اومد بعد اون خانم چطور روزانه گوش میده؟ خب دیگه دست از این زن و مرد کردن و دسته بندی کردن ها باید بردارم، چه فرقی داره، به من چه اصلا. و الان هم عربی شروع شد. بزنم بعدی. شده یه ملقمه ای این اهنگ ها.

+ روز مادر و زن و اینا هفته آینده است، همه چی مهیاست. قبلا 7-8 تا ادکلن یا ادیوپرفیوم تهیه کردم، سه تا کیف پول زنانه هم دارم، 4 تا سکه پارسیان 0.1 گرمی هم هست حالا باید دید چه می کنیم تا اون روز. دیگه الکی درگیر این چیزا نمیشیم. گل هم که ولش کن مهم نیست. هرچند دخترجان شاید گیر بده، اگه گیر داد می خرم و الا نمیخواد.

+ داره نزدیک 1 بامداد میشه و از اونجا که شاید صبح ساعت 5 رفتم پیاده روی لب ساحل و بیدار نمیشم بهتره برم بخوابم. یا حداقل این نوشته رو جمع کنم و برم سراغ کارم تا زودتر بخوابم. دوست دارم عکس بگذارم ولی خب بلاگفا بعد 100 سال همچنان آپلود نداره لذا برم سراغ پیکوفایل و ببینم چی رو اینجا بذارم که حال الانم رو حدودا بهش بخوره. مطلب بی عکس اصلا حال نمیده.

+ یافتم. شاید دقیق نیست ولی بد نبود. خوباش توی سایتهای خارجی بود که باز نکرد.

ماه در شب تاریک - oldman.ir - پیرمرد مسلمان ایرانی